سلام
هزاران سال از آخرین باری که نوشتم میگذره. نه فقط اینجا. الان فکر کنم دو ماهی شده که دیگه کانالی ندارم و ننوشتم. اینکه چیشد که ندارم رو هم احتمالا خواهمگفت. بریم جلو ببینیم مغزمون چی توشه.
از خودم بخوام یه آپدیت بدم باید بگم که کمتر از یک ماه دیگه ۲۳ سالم میشه و دیگه واقعا پیر شدم. و کمتر از دو ماه دیگه رابطهای که داخلش هستم ۳ سالش میشه.
چون تغییر رشته دادم و از یکسال گذشته دارم سرکار میرم، ۹ ترمه شدم و تا یک ماه دیگه و با تحویل پروژه و نوشتن پایاننامه و دفاع، کارشناسیم بالاخره تمام خواهدشد.
از کارم بخوام بگم باید بگم اول به عنوان کارشناس شتابدهی رفتم و یه پلتفرم آوردیم بالا و الان هم سه ماهی میشه کارشناس توسعه کسب و کارم و البته که قصد دارم از عید به بعد برم جای دیگه چون دانشگاهم ندارم و وقتم آزاد میشه. اما اینکه بتونم و جایی پیدا شه رو نمیدونم.
اپدیت بعدی که بخوام بدم راجعبه روابطمه و هی چرت و پرتهای بالا رو نوشتم که اینو ننویسم و نمیدونم ادامش بدم یا نه چون حتی الانم تپش قلب گرفتم. جدیدا خیلی زود و با هرچیزی حالم بد میشه و تپش قلب میگیرم. البته نمیدونم اصطلاحشو دارم درست میگم و این تپش قلبه یا من دارم جو میدم؟ ولی خب قلبم شروع میکنه مثه چی کوبیدن خودش به در و دیوار.. :)
اینکه چرا تپش قلب میگیرم از اینکه بخوام بنویسم هم نکات آموزندهای برای شما خواهدداشت. جملهبندی رو تروقرآن :/ اینو از من داشتهباشید اگر هنوز دوستیهای مجازیتون رو وارد دنیای واقعی نکردید، اگر هنوز ناشناسید و میتونید با فراغ بال بنویسید، اگر هنوز دوستهای مثلا دوستتون رو باهم آشنا و دوست نکردید، لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا هیچکدوم این کارها رو نکنید! من این کارها رو کردم و ضربه که نه! ضربهها خوردم :) جزئیاتش بماند و فقط بدونید خیلی از آدمها قلبهای سیاهی دارن و هرچقدرم سعی کنن پنهونش کنن و شما سعی کنید نپیذیرید که نه آدم بدی نیستن، یه روز بالاخره یه جا این سیاهی میزنه بیرون و اون لحظهست که تمام باورهاتون از بین میرن.
آدمها لیاقت خوب بودنتونو ندارن. برای هرکسی خرجش نکنید..
شاید بعدا تونستم بیشتر از این بنویسم و بگم ولی فعلا نمیتونم. چون متاسفانه این آدمها هیچ جای امنی برای من و افکارم باقی نذاشتن و من هرگز نمیبخشمشون و خودم رو هم نخواهم بخشید که گذاشتم اینقدر ساده برن و تا لحظهی آخر براشون تلاش کردم.. :)