میدونی چیه؟ آدم‌های دور من خب میگن که من دوست خوبیم و خب همیشه به خودم افتخار کردم که هرچقدر داغون بودم تو هرچیزی ولی رفیق و دوست خوبی بودم و وقتی دوستام ناراحتن، کنارشون بودم و کمکشون کردم و هرکاری کردم حالشون خوب شه. ولی میدونی رفاقت فقط اینا نیست که. آره خوبه‌ها! دمم گرم واقعا که تو سختیا پیششونم ولی یه رابطه و دوستی فقط اینا نیست. چند وقته دارم به این قضیه فکر میکنم. حس میکنم خیلی بد دارم مینویسم. ولی همینقدر ذهنم در این مورد آشفته‌ست! داشتم میگفتم دوستی فقط اینا نیست. دوستی یه طرفه نیست. فقط نمیشه من موقع سختیا کنارشون باشم. فقط نمیشه من باشم اونی که حالشونو خوب میکنه و خوشحالشون میکنه! شاید فکر کنید میخوام مثلا از دوستام غر بزنم که نه کنارم نیستن و فلان.. اما نه! این پست کاملا راجع‌به منه! راجع‌به اخلاق (نمیدونم میشه گفت اخلاق بهش یا چی) مزخرفمه! اونم اینکه نمیذارم موقع سختیا دوستام کنارم باشن. نمیذارم اونطور که باید خوشحالم کنن. نمیدونم چرا. دلیل واحدی ندارم. ولی خب دقت کردم دیدم نمیذارم. و خب نمیشه! اونا هم آدم‌ان! اونا هم میخوان به من کمک کنن و یا خوشحالم کنن. و خب من نمیذارم و اذیتشون میکنم. بیشتر هم توی این موضوع که موقع سختیا در میرم از دستشون‌. حرف نمیزنم‌. و بندگان خدا خب اذیت میشن. از سکوت من اذیت میشن. دارم میبینم اینو. یعنی میدونی آدم میگه از غصش نگه دوستش ناراحت شه ولی وقتی نمیگی هم ناراحت میشه. خود من میگم به دوستام. میگم اگه نگی ناراحت میشم. خب اونا هم آدم‌ان مثه من. مگه نه؟ و خب فکر میکنم خودخواهم! خودخواه؟ نمیدونم شاید خودخواه اشتباهه. میدونی با کلمات به مشکل خوردم. نه فقط اینجا. جاهای دیگه. حس میکنم دیگه کلمات مثل قبل درست منظورمو نمیرسونن. و خب این مزخرفه واقعا! هی تلاش میکنی حرفتو بگی ولی تهش منظورت درست نمیرسه و هی امیدواری که ملت خودشون بفهمن اما خب طبیعیه نفهمن! چون تو نتونستی از کلمات درست توی جای درست استفاده کنی بالاخره! 

مخلص کلام اینه که من همونقدر که رفیق خوبی‌ام، (امیدوارم که باشم!) رفیق بدی‌ام و همش رفیقا و دوستامو با حرف نزدنام، با فرار کردنام و سکوتم اذیت میکنم و تازه دارم متوجه میشم و درواقع قبلا اصلا فکر نمیکردم چقدر رفتارم آزاردهنده‌ست ولی خب الان هی دارم میبینم که چقدر رفتارم افتضاحه..