از وقتی نمره‌های ریاضی فیزیک رو دیدم کلا رو اون مودم که آره گند خورد تو معدل و برنامه‌هام و عمرا بتونم تغییر رشته بدم و لاب لاب :)))) و در عین حال میبینید تو حرفام دارم از این میگم که اره بعد امتحانا هر روز برا تغییر رشته دانشگاهم. یا نه فلان مسافرت نمیتونم برم چون کارای تغییر رشته چی؟ در عین اون مود یه امیدی هم دارم. فکر کنم قلبمه که امید داره. چون مغزم هیچجوره حاضر به قبول کردن این نیست که هنوز فرصت داریم برای اینکه اف شیم و بریم از این دیوونه‌خونه. البته اونورم دیوونه‌خونه‌ست. همه‌جا دیوونه‌خونه‌ست! فقط اینه تهش میتونم کار کنم. همین. حالا اینا مهم نیست. 

وقتی از مود بدم به ملت میگم همه اینجورین که نه بابا میشه! اگر هم نشد لابد قسمت، صلاح، خیر و لاب لاب لاب بوده و من واقعا قاطی میکنم دیگه از شنیدن اینا! از اینکه تا یه چیزی نمیشه ربطش میدیم به این چیزا! از اینکه اختیاری از خودمون نداریم و تهش هرچی که اون بخواد میشه! آره. تو جون بکن! تو تلاش کن! تو خودتو پاره کن ولی تهش هرکار دلم بخواد میکنم و تو هم هیچی نگو چون حکمته! قسمته! صلاحه! خیره! بابا بذار یه جاااااا، یه بااااار این من باشم که تصمیم میگیرم. بذار یه بار نتیجه تلاشامو ببینم! یه بار نشه اونی که تو میخوای! تو هر مقطعی از زندگیم تو بودی که تصمیم گرفتی من کجا باشم! تهشم خودمو گول میزنم که آره اگر فلان جا نشد و الان اینجام خب باعث شده با فلانی رفیق باشم و فلان اتفاقا بیفته! خا مثلا تو اون یکی خراب‌شده نمیشد همچین چیزایی بشه؟؟ پوووف. نمیدونم این همه خشم و قهری که ازت دارم از کجا میاد.. شایدم میدونم.. هی میخوام باهات آشتی کنم ولی نمیشه..